قطعاتی که میشنوید ماحصل دو دلمشغولی و یا پروبلماتیک شخصی نگارندهی آن است اولین که در پارتیتور آلبوم “نامهای به دوست” دربارهاش پیشتر نوشتهام مسألهی زیبایی شناسی رایج و حاکم بر موسیقی ایرانی است. نگرشی که به زعم من با نگاه استتیکی به هنر پیوند خورده و حکم به زیبایی را به احساس خوشایندی در مواجهه با اثر یا آنطور که کانت میگوید احساس لذت و المی که در انسان موجب میشود فرو میکاهد. در مقابل آنچه با آن همدلم رویکردی است معنا گرایانه و تفسیرپذیر از هنر، با توجه به جنبههای استعارهگون اثر هنری همداستان و دلبسته با نظریات هایدگر و گادامر در ارتباط با هنر.
فارغ از اینکه این کوشش چه اندازه امکان پذیر است و یا در این قطعات که میشنوید تا چه حد محقق شده تلاش کردم با کاویدن در پتانسیلِ مستور و بالقوهی موسیقی ایران و تاکید بر وجههی تمثیلی و نمادورانهی هنر برای برون رفت از نگرش استتیکی رویکردی تأویل و تفسیرپذیر را تبیین کنم.
به زعم من آنچه که میتوان دربارهی شأن حقیقی هنر گفت و یا آنچه درباره شأن هنر حق مطلب را ادا میکند نگاه سمبولیک و استعارهگون به اثر است. این رویکرد برخلاف نگرش استتیکی به هنر، آثار هنری را به احساس لذت و الم در مواجهه با آن تقلیل نمیدهد. همچنین برخلاف تفسیرهای تمثیلی یا الِگوریک موافق با ترجمهی محتوای اثر به زبان عرفی نیست. در این رویکرد هنرمند در تلاش است تا آنگونه که استعاره با خروج از زبان عرفی چیزی ناموجود و یا شاید ناممکن در زبان را میگوید با فرارفتن از امکانات زبان عرفی، به بیان و ابزار هنر شأنی شناختنی و پیوندی میان حقیقت و هنر را تحقق بخشد. بنابراین آنچه در مواجههی ما با اثر موسیقی رخ میدهد ادراک و دریافتی است که تنها با آن رسانه امکان بیانگری میابد.
مورد دوم که همواره بدان میاندیشم موضوع هویت و ارتباطش با سنت است. آنچه که در این آثار میشنوید نه تلاش برای بازیابی هویت به وسیلهی تکرار گذشته که پرتوافکندن با نوری است که موسیقیدانان ما سنت یا اصالت مینامند به اینجا و اکنون در زمانهی ما. از این منظر به زعم نگارنده هویت، پیوندیاست میان آنچه از زمانی دور به زمانهی خود متصل میکنیم. به این اعتبار آن که امروز تنها به بازتولید آنچه از دیروز به او رسیده میپردازد همان اندازه بی هویت است که آنکه بیتوجه به آنچه بدو رسیده به آینده دست میازد.
با احترام امیرحسین نجفی